اعتماد هیومنیسم به خرد، بهترین شانس بشر است
با وجود ادعای اینکه مذهب تسلی بخش بشر است، به بشریت خدمت نکرده است. مذاهب تفرقه و نزاع بر می انگیزند. اخلاقیات سلبی و محدود کننده را تبلیغ می کنند از ما می خواهند نگرش مان به دنیا، به مانند اجداد چند هزار سال پیش مان باشد. پرسش عمده مدافعین مذهب این است با حذف مذهب، چه چیزی به جایش می گذارید؟ معلوم است، چیزی بسیار بهتر، مهربانانه تر، عمیق تر و خردمندانه تر. به عنوان مثال: هیومنیسم.
هیومنیسم یک رویکرد غیر مذهبی است که تمرکز ش بر روابط انسانی در سطحی انسانی است. دکترین یا مجموعه باید و نباید ها نیست. نقطه ای برای آغازیدن است. ایده کانونی اش این است که احکام اخلاقی می بایست بر پایه حقایق درباره تجربه انسانی باشند. برای بعضی، نتیجه فکر کردن برای خود، سیستم اخلاقی مشابه سیستم متعارف اخلاقی است. برای عده ای دیگر، تفاوت هایی بوجود می آید. تنها دو نکته ای که می بایست رعایت بشود این است که تصمیمات افراد نبایستی برای آسیب رساندن به دیگری باشد و در صورتی که باورهای اخلاقی فرد مورد چالش قرار گرفت، آمادگی دفاع منطقی از آنها را داشته باشد.
مشکل اصلی اخلاقیات مبتنی بر مذهب این است که نتیجه تفکر و مسئولیت پذیری فردی نیستند بلکه به صورت دستوری و از بیرون، به شکل یک فرمان برای همه صادر شده اند. نتیجه این می شود که اخلاق مذهبی اغلب تیشه به ریشه طبیعت انسانی می زند، امیال طبیعی را مخدوش و محدود می کند. به سکس بنگرید که موضوع کانونی تفکر اخلاق گرایان مذهبی است و در طول تاریخ همه تلاش شان را به کار بسته اند که تا جای ممکن، آن را محدود کنند.
هیومنیسم، پاسخ گفتن به دعوت سقراط در زیستن زندگی انتخاب شده، به جای زیستن با دستورات و عقایدی است که به ما ارث رسیده است. اخلاق مذهبی فرض می گیرند که یک حقیقت برتر وجود دارد و تنها یک راه نجات، برای همه بشر وجود دارد. نقص بسیار بزرگ دیگر اخلاق مذهبی، این است که می گوید اگر تمکین نکنید، مجازات می شوید. تهدید مجازات، ادعای کافی منطقی برای رفتار اخلاقی نیست، حتی اگر محتاطانه باشد که برای فرار از مجازات، اخلاقی زیست کنیم. مادامی که رویکرد اخلاقی، نتیجه تفکر و انتخاب شخصی نباشد، در بهترین حالت چیزی جز تقلید اخلاق را کردن و در بدترین حالت، به فساد کشیدن اخلاقیات است.
اساس اخلاق هیومنیستی این است که از بهترین فهم انسان از شرایط خودش و طبیعت انسانی ش سرچشمه گرفته باشد. وصف «وضعیت انسانی» ساده تر از «طبیعت انسانی» است، همان چیز پیچیده ای که ادبیات، روانشناسی، فلسفه و تجربه شخصی کوشش می کنند درک بکنند. در حالی که با خواندن تاریخ و خواندن با دقت ادبیات می توان به وضعیت انسانی پی برد، برای فهم طبیعت انسانی با تنوع پذیری فراوان ش، یک عمر هم کافی نیست.
اما خود تلاش برای فهم طبیعت انسانی شامل زیستی خوب و ارزشمند است. اثبات این ادعا دشوار نیست. عکس این ادعا را در نظر بیاورید: زندگی در بی توجهی و غفلت از اینکه ما چگونه هستیم و چطور با دیگران ارتباط برقرار بکنیم. چه زندگی بیهوده ای! در کوشش برای فهم طبیعت انسانی می توان انتظار داشت که متوجه بشویم که انگیزه های انسان ها برای کارهایشان همیشه ستودنی نیست و گاه تنفر برانگیز است. اما همیشه اینطور نیست. هر لحظه در هر روستا و شهر و خیابان و کوچه و خانه ای میان انسان ها روابطی دوستانه و همدلانه و همکارانه برقرار است که اصل روابط انسانی را می سازد.
یک فرض بسیار مهم که هیومنیسم از پیش صحیح در نظر می گیرد این است که انسان ها توان خودشکوفایی و تصمیم گیری مستقلانه دارند. اما خیلی اوقات، حصارهای تاریخی و اجتماعی چنین رویایی را غیرممکن می کنند. به خصوص وقتی که انسان ها در یک مرام مذهبی گیر می افتند که به آنها می گوید چطور بیاندیشند و چه بخورند و چه بپوشند و با زندگی شان چه بکنند.
اما اساس مفهوم «نیکی» به این تلاش که انسانی آزاد اندیش باشیم که برای خود تصمیم بگیریم که می خواهیم چه اهدافی را دنبال بکنیم کاملا گره خورده است. همین ایده است که بهترین شانس را به ما می دهد که کاملا انسان باشیم و در عین حال، با در نظر گرفتن انسانیت مشترک مان، عواطف مان را برای جامعه انسانی مان تقویت بکنیم، ارزش های مهربانی و مدارا را تقویت بکنیم، و همه چیزهایی که زندگی را زیبا و زیستنی می کنند را گرامی بداریم.
از آنجا که هیومنیسم متکی به ۲۵۰۰ سال تفکر درباره اخلاق غیرمذهبی، از زمان سقراط است، پیشینه ای غنی و پر بار دارد. آن هم بدون توسل به هر گونه ماورا الطبیعه ای. این به آن معناست که فرصتی یگانه فراهم می کند که جامعه ای مبتنی بر اخلاقی جهان شمول بنا بکنیم. آرمان شهری را در نظر بیاورید که با آزاد شدن از مذهب، بالاخره می توانیم بر سر انسانیت با هم توافق بکنیم.
نویسنده: A.C.Grayling